خدایا مرا آن ده که آن به ...........

باز باران با ترانه

  ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑﺎ ﺗﺮﺍﻧﻪ، ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﺑﺮ ﺑﺎﻡ ﺧﺎﻧﻪ، ﺧﺎﻧﻪ ﺍﻡ ﮐﻮ؟ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺕ ﮐﻮ؟ ﺍﻥ ﺩﻝ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﺕ ﮐﻮ؟ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﮐﻮ؟ ﻓﺼﻞ ﺧﻮﺏ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﮐﻮ؟ ﯾﺎﺩﺕ ﺍﯾﺪ ﺭﻭﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ، ﮔﺮﺩﺵ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﯾﺮﯾﻦ ! ﭘﺲ ﭼﯽ ﺷﺪ، ﺩﯾﮕﻪ ﮐﺠﺎ ﺭﻓﺖ؟ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﺧﻮﺏ ﻭ ﺷﯿﺮﯾﻦ ! ﺩﺭ ﺩﻝ ﺍﻥ ﮐﻮﯼ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ، ﺩﺭ ﺩﻝ ﺗﻮ ﺍﺭﺯﻭ ﻫﺴﺖ؟ ﮐﻮﺩﮎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺩﯾﺮﻭﺯ، ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﻏﻢ ﻫﺎﯼ ﺍﻣﺮﻭﺯ، ﯾﺎﺩ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺯ ﯾﺎﺩ، ﺍﺭﺯﻭﻫﺎ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺮ ﺑﺎﺩ، ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ، ﺑﺎﺯ ﺑﺎﺭﺍﻥ ... ، ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﺑﺮ ﺑﺎﻡ ﺧﺎﻧﻪ، ﺑﯽ ﺗﺮﺍﻧﻪ، ﺑﯽ ﺑﻬﺎﻧﻪ،ﺷﺎﯾﺪﻡ،ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺧﺎﻧﻪ ...     ...
17 خرداد 1393

هر روز پاییزه ...

هم دیدنی بودی هم خواستنی بودی هم چیدنی بودی هم باغچمون گل داشت زنجیر می خواستم دستاتو بخشیدی از من تا اون دستات هر دره ای پل داشت پل بود اما ریخت گل بود اما مُرد عمر منم قده عشقت تحمل داشت هر روز پاییزه هر هفته پاییزه هر ماه پاییزه هر سال ا پییزه دلخونم از چشمات ماه پس ِ ابرم من کاسه ی صبرم این کاسه لبریزه آروم نمی گیرم از دست زنجیرم بی عشق می میرم من روز دیدارم از دوستی پر من ،  از دوست دلخور من آجر به آجر من ، من پشت دیوارم لعنت به این دیدار لعنت به این دیوار لعنت به این آوار من زیر آوارم هر روز پاییزه هر هفته پاییزه هر ماه پاییزه هر سال پاییزه دلخونم از چشمات ماه پس ِ ابرم من کاسه ی ...
16 خرداد 1393

روزهای خاکستری

هوای این روزها درد دارد... دنیایم خاکستریست... راه نفسم بسته نمیدانم چه گیری دارد که نه میشکند، ن پایین می رود و نه بالا...کاش قطره ای می جوشید و میریخت... نمیدانم چشمانم هم به تازگی خسیس شده اند شاید هم به قحطی خورده اند و کم آوردند!!! این روزها زندگانی نمیکنم زنده مانی میکنم ...
3 خرداد 1393
1